چاوش خوان مسجد
قدیمترها که خبری از فضای مجازی و مشغلههای پرتراکم امروزی نبود، بچهها قصههای زیبای زندگی را از بزرگترهای خانه و مسنترهای محله میشنیدند، دورشان حلقه میزندند و درس زندگی میشنیدند. همیشه هر جا این آدمها بودند یک هیئت بچه نشسته بود و قصههای انبیاء و داستانهای گذشتگان را به زبان شعر میشنیدند.
سید حاصل افشار یکی از همان قدیمترهای محله دهدشت بود که در حیاط خانهاش مسجد صاحبالزمان، بساطی داشت برای شعرها و نوحههای مذهبی، اتاقش پر بود از استکانها و یک کتری بزرگ چای که برای همه چایی داشت. سید حاصل در همین خادم سرای کوچکش برای مسجد کارهای زیادی کرده بود که شاید از کمتر خادمی دیده میشود. قصه سیدحاصل را با هم میخوانیم:
ایدهها
خادمسرایی در مسجد
برای کسانی که بیش از سه دهه از عمرشان در شهر دهدشت میگذرد و یا آنان که در این سه دهه اخیر زاده شدهاند صدای سید حاصل صدایی آشناست. شاید نوعی موسیقی همراه این صداست. پیش تر که دهدشت کوچکتر و خلوت تر بود این صدا در تمام شهر شنیده میشد حتی در حاشیه شهر موذن مسجد صاحبالزمان تقریباً معرف حضور همه بوده و هست چه اهل مسجد و چه اهالی شهر دهدشت...
مسجد خانه اول او بوده و منزل خانه دومش. تا همین چند سال قبل که مسجد برای بازسازی تخریب نشده بود، خادم سرایی داشت در این مسجد، کلبهای باصفا که به قول بچههای تهرون هیاتی بود. یک کتری بزرگ روی یک اجاق بزرگ، یک عالمه لیوان و استکان، یک کلمن آب سرد، یک دست وسایل خواب، یک چمدان، یک پوستر نقاشی بزرگ بر دیوار مربوط به سال 1358 با اثری خیالی از مواجه امام با شاه تصویر شده بود.
سیدحاصل آن گونه که خودش میگوید موذنزاده است. پدرش هم اذان میگفت و از حسن اتفاق یکی از پسرانش هم موذن و هم قاری قرآن بوده که اکنون امام جمعه یکی از بخشهای توابع استان است. دهدشت که بزرگ شد مسجد صاحبالزمان هم شلوغ شد و حیات سید حاصل بدان گره خورد.
بلندگوی مسجد برای اذان و بیشتر از آن....
تا زمانی که سید حاصل افشار تنی سالم تر داشت و حضوری پررنگتر، او نیز از بلندگوی مسجد استفادهای فراتر از گفتن اذان مینمود. اگر کسی پول، شناسنامه، یا کالای ارزشمندی گم میکرد، قبل از هر اقدامی از سید کمک میخواست. او نیز بانگ برمیداشت که کیفی یا مبلغی پول و کوپن گم شده است از کسانی که پیدا کردهاند خواهشمند است به مسجد تحویل دهند. یا دیگری کیفی یا پولی مییافت اگر نیاز هم میداشت ترجیح میداد تحویل سید حاصل بدهد. این بار کیفی یا مبلغی پول پیدا شده از کسانی که گم کردهاند خواهشمند است با دادن مشخصات از مسجد تحویل بگیرند.
یک جمله دیگر که سالها از بلندگوی مسجد میشنیدیم این بود بیماری در بیمارستان احتیاج مبرم به خون دارد، صاحب بیمار در مسجد میباشد، از کسانی که میتوانند خون اهدا کنند خواهشمند است برای رضای خدا جان بیماری را از مرگ نجات دهند و بدین وسیله سید به حفظ جان بیماران زیادی کمک کرد.
سحرخیزان برخیزید
چاووشی یکی دیگر از فعالیتهای سیدحاصل بود. در نیمه شبهای ماه رمضان با این نوای آشنا سحرخیزان محترم به وقت سحر برخیزید/ یا سحرخیزان محترم ده دقیقه به اذان صبح باقی مانده است.
هیئتی در حیاط مسجد
قبل از شکلگیری و تکثر هیاتهای عزاداری که امروزه در هر محله و قومی به صورت مشخص هیات عزاداری وجود دارد، سیدحاصل نوحهخوان هم بود. نوحه هم از جنس همان نوحههای خیلی قدیمی مثل فریاد یا محمد و اکثر شعرهای بحر طویل. هیات او در حیاط همان مسجد بود. بشکهای که از گچ و سنگ پر شده بود و بر بالای میلهای بر آن چند لامپ روشن بود. در وسط دسته قرار داشت هیات عزاداری مرکزی دهدشت هم بعد از آن در میدان مرکزی به عنوان اولین هیات شکل گرفت.
مسئولیت سیدحاصل افشار در مسجد متفاوت از تمام مسئولیتها بود. نوعی انتصاب که انتخاب هم چاشنیاش بود. او را هیات امناء مسجد به خادمی و موذنی نصب کرده بودند (هر چند موذنی در خانواده سید موروثی بوده است) رضایت مردم از او هم که بیشک رضای خدا را در پی داشت.
شعرهای مذهبی از بلندگوی مسجد
اگر بخواهیم یک خصوصیت را در او برجسته کنیم هوش و حافظه است. با همان سواد ابتدایی که دارد اگر بگوییم هزار بیت شعر در حافظه دارد شاید به گزافه نگفته باشیم. اشعاری با محتوای مذهبی، روایت، تاریخ اسلام، داستانهای مذهبی، نکات آموزنده و حتی شاهنامه فردوسی.
بسیار اتفاق میافتاد که در روز و شب قبل از اعیاد مذهبی، بیست دقیقه قبل از اذان بلندگو را روشن میکرد و مثلاً در مدح پیامبر(ص) اشعاری میخواند. اشعار خیلی طولانی را زمانی میخواند که از او خواسته شود یا در مجلسی و مناسبتی حضور داشته باشد. از اشعار کوتاهی که به عنوان مقدمه قبل از اذان میخواند به دو مورد که بسیار شنیده شده میتوان اشاره کرد:
"مسجد ای خانهی آباد خدا/ مسجد ای جایگه یاد خدا "
"شیطان که رانده شد به جز یک خطا نکرد/ خود را برای سجده آدم رضا نکرد
شیطان هزار مرتبه بهتر ز بینماز/ کو سجده بر آدم و این بر خدا نکرد".
شنیدن این اشعار و در پی آن اذان با آن صدای منحصر بفرد برای همه شهروندان خصوصاً برای کسانی که دوره پنج ساله ابتدایی را در دبستان امام خمینی(ره) درست روبهروی مسجد گذراندهاند، خاطره انگیز است.
جمعآوری کمک برای مسجد
در سالهایی که دهدشت با مشکل قطعی مکرر آب مواجه بود گاهی از مردم میخواست به همراه خود کمی آب نیز به مسجد بیاورند و در تابستانها نیز گاهی درخواست میکرد هر که با خود چند قالب یخ بیاورد. گاه خود دست بکار میشد و از منازل مردم برای مسجد یخ جمعآوری میکرد.
چرا خانه خدا را خالی میگذارید؟
سید گاهی از سر عشقی که به خانه خدا(مسجد) میورزید، از همان بلندگوی بام مسجد با زبانی ساده و صمیمی مردم را به مسجد دعوت میکرد، گاهی اندرزنامه مذهبی می خواند و گاهی پا فراتر مینهاد و تذکر میداد. در تابستان 1367 که ماه رمضان در فصل گرم سال واقع شده بود و آن سال سریال ژاپنی(سالهای دور ازخانه) از تلویزیون پخش میشد و چون شبی از مراسم دعای افتتاح استقبال نشد، سیدحاصل از در تذکر وارد شده و بانگ برداشت که ای مسلمانان چرا به فکر ذخیره آخرت خود نیستید؟ چرا خانهی خدا را خالی میگذارید؟ به هر روی سخنان او همیشه از دل بر میآمد و معمولاً بر دل همه مینشست.
کار برای خدا بازنشستگی ندارد
این روزهای سید حاصل، هنوز هم با مسجد سپری میشود. با اینکه به خاطر تخریب و بازسازی مسجد صاحبالزمان، سید حاصل از مسجد رفته است اما او حالا مهمان مسجد امام صادق شهر است. جسم و جان سید پیر و رنجور شده، چند نوبت نیز در بیمارستان بستری شده، اما هیچ یک او را انگار به بازنشستگی نزدیک نکرده و نمیکند. چون معتقد است کاری که با عشق و علاقه انجام میشود و برای قرب الی الله است بازنشستگی ندارد.