طرح مرگ بر آمریکا بر موزاییکهای مسجد
در آستانه روز ملی مبارزه با استکبار، به سراغ مسجدی میرویم که شعار داغ روزهای انقلابیاش را در معماری ساده خود، قاب گرفته و هر بار که میروی تا تسبیح گوی صاحبخانه باشی، از حیاط سادهای رد میشوی که بر صفحه دل، شعار مرگ بر آمریکا نقش زده و همگام با تو ندای توحید سر میدهد. در میان کوچه محلات قدیمی خوزان در خمین، به مسجد این شهر میرویم. ماجرای مسجد را از زبان عباس شیروی خوزانی میشنویم که موزاییکهای مسجد را با ذکر "مرگ بر آمریکا" نقش زده است:
اولین راهپیمائی ضد رژیم در غدیر 57 از همین مسجد شروع شد
این مسجد قبلاً اسمش مسجد «آقا قاسم» بود که چهارمین شهید محراب، آیتاله آقا عطا اشرفی خوزانی که بعداً مشهور شد به اصفهانی در آن نماز میخواند. فکر کنم حوالی سال 1354 بود که با کمک مردم مسجد را بازسازی کردند، مراسم جشنی گرفتند و در نیمه شعبان همان سال اسمش را تغییر دادند و شد مسجد ولی عصر خوزان.
در همان سال هم کتابخانه مسجد را راهاندازی کردند و کمکم اینجا کانون انقلابی مهمی شد و شد یکی از مساجد و شاید مهمترین مسجد انقلاب در خمینیشهر. تعداد زیادی از بچهها هم در این مسجد جمع میشدند و فعالیت دینی و انقلابی میکردند. مثلاً اولین راهپیمایی ضد رژیم در عید غدیر سال 57 از در همین مسجد شروع شد و یک شهید هم داد. این مسجد کانون مهم امنیت محلی در زمان کمیتهها هم بود. انتخابات شوراهای شهر و روستای شهر در این مسجد برگزار شد.
به ذهنم رسید طرح "مرگ بر آمریکا" را روی موزاییک کار کنم
سال شصت وقتی از جبهه مرخصی گرفتم و آمدم به مسجد، متوجه شدم میخواهند حیاط مسجد را موزاییک کنند. مرحوم حاج عبدالرحیم فاتحی بانی این کار خیر شده بود و گفته بود من پولش را میدهم. آن سالها بنده کارگاه موزاییکزنی داشتم. آن زمان که میخواستند کف مسجد را موزاییک کنند من با برادرم شریک بودم و از طرف مسجد آمدند کارگاه و طرحهای مختلف موزاییکها را دیدند که یکی را انتخاب کنند.
ولی من گفتم بگذارید یک قالب جدید برای مسجد بزنم و تا چند روز دیگر برای شما بیاورم و به شما نشان میدهم. به ذهنم رسید حالا که آنقدر آمریکا با مردم ما دشمنی میکند و از صدام هم حمایت همهجانبه میکند و جوانهای دسته گل ما را در جبههها میکشند طرح «مرگ بر آمریکا» را روی موزاییک کار کنم.
شعار مرگ بر آمریکا ملکه ذهن ما شده بود
یادم هست وقتی ما میرفتیم توی پادگان شهید موذنی برای آموزش قبل از اعزام، آنجا ماشاءاله ابراهیمی هنگام آموزش نظامی شعارهایی میداد و جمعیت هم جوابش را میداد. یکی از شعارهای اصلی ایشان این بود که با صدای بلند شعار میداد: بسیجی میگه؟ و جمعیت میگفت «مرگ بر آمریکا»، بعد دوباره داد میزد: امام میگه؟ و جمعیت دوباره جواب میداد و اینقدر این شعار را تکرار میکرد که میرسید به تکتک بچهها و او هم اسم بچهها را یکی یکی میبرد و بچهها هم جواب میدادند مرگ بر آمریکا. یعنی این شعار ملکه ذهن ما شده بود.
تازه امام هم که گفته بود «امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» این دیگر خیلی به ما انرژی میداد. به قول معروف ما را شیر کرده بود. ما اصلاً حساب و کتابِ عدد و رقم قدرت امریکا را نمیکردیم. به این حرف امام ایمان داشتیم. مطمئن بودیم امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. مطمئنِ مطمئنها. خلاصه این در ذهنم نقش بسته بود. مرتب این شعار توی ذهنم میآمد.
طرح را خودم و با سلیقه خودم روی کاغذ کشیدم
شب نشستم و چند تا طرح برای خودم و به سلیقه خودم روی کاغذ کشیدم و فرداش بلند شدم رفتم وِیلون. آنجا فردی به نام آقای خانی مغازه قالبسازی داشت که با هم رفیق بودیم و برای کارگاه ما قالب میزد. وقتی طرح را دید اول نگاهی کرد و گفت این دیگه چیه؟ گفتم مرگ بر آمریکا. گفت تا حالا جایی این طرح را ندیدهام. این طرح را برای کجا میخواهی؟ مطمئنی خریدار دارد؟ گفتم شما بزن بقیهاش با من.
گفت برو دو روز دیگر بیا. گفتم «بابا من عجله دارم و این طرح را برای کف مسجد میخواهم و اگر زود نجنبم از دست میره. چون ممکن است بروند از جای دیگری موزاییک بردارند و نشود این طرح را کار کنیم.» او هم میدانست من اهل جبهه و انقلابیام. گفت باشه، فردا بیا. فرداش صبح زودتر رفتم و ساعت ده صبح درب مغازهاش بودم. دیدم طرح را زده است.
از قالب خوششان میآمد و به عنوان یادگار میگرفتند
آن زمان من این قالب را برای حدود 150 تا 160 متر موزاییک زدم که تقریباً 130 تا 140 متر آن را در کف حیاط مسجد کار کردیم و اضافه را هر ماشینی میآمد و میخواست برود جنوب میگفتم این چند تا طرح را ببر برای مساجد یا ادارات به عنوان علامت مبارزه با آمریکا. چون بعضیها هم خوششان میآمد و میگفتند یادگاری چند تایی بده و من میدادم. قالبش را هم چهار یا پنج سالی نگه داشتم و بعد از بین رفت.
به تعبیر حضرت امام آمریکا «شیطان بزرگ» است
یکی از اعضای هیأت امنا که مسلمان سنتی و مقلد امام و کارمند ذوب آهن بود و دفتر حساب کتابهای مسجد دستش بود و خوش صدا هم بود و توی مسجد دعا میخواند بر خلاف برادرانش اهل جبهه نبود، مخالف زدن این طرح کف مسجد بود. میگفت اسم کشورها را نباید زیر پا له کنیم چون مردم هر کشوری اسم کشور خودشان را دوست دارند و مردم آمریکا از این کار ناراحت میشوند. شما خوشتان میآید که اسم «ایران» را بزنند روی موزاییک یا آسفالت کشور دیگری و مردم موقع تردد آن را له کنند؟ لگدمال کنند؟ ما میگفتیم آمریکا که از این ادب و شعورها ندارد. به تعبیر حضرت امام آمریکا «شیطان بزرگ» است. از آن سر دنیا آمده مملکت ما را و جوانهای ما را داغون کرده آن وقت تو نگران له نشدن اسمش هستی؟
میگفتند این جمله را اصلاً غلط نوشتهاید
عدهای هم میگفتند این جمله را اصلاً غلط نوشتهاید. این موزاییکها در مخالفت با ایدئولوژی «مرگ بر آمریکا»ست. چون مردم با راه رفتن روی «مرگ بر آمریکا» آن را له میکنند و غلط است. شما هدفتان شکستن ابهت شیطان بزرگ است ولی کلمه «مرگ» را باید حذف میکردید.آن زمان اصلاً جای عوض کردن کار هم نبود. چون میترسیدیم تا ما برویم قالب را عوض کنیم و طرح را تغییر بدهیم کار از کار بگذرد، گوش نکردیم و گفتیم هر کس این طرح را ببیند منظور ما را میفهمد. نیازی به تغییر نیست. بعد گفتند «آ» اشتباه نوشته شده است و این را جمع کنید و پاکش کنید. چون آی کلاهدار، کلاهش برعکس خورده بود. من هم گفتم شما به کلاه «آ» چه کار دارید؟ معنیاش مهم است. من کمسواد اینها را زدهام و و سفت و محکم ایستادهام که کار کنم.
شوخی و جدی روی موزاییکها بالا و پایین میپریدند
همهی اهالی شهر این مسجد را میشناختند. بعد از اینکه موزاییکها کار شد مسجد ما موزه شده بود و بچهها از همدیگر میشنیدند و میآمدند کف حیات را میدیدند و از بسیجها و مساجد دیگر به ویژه زیاد میآمدند و تشکر هم میکردند و خدا قوتی میگفتند. واقعاً هم روحیه میداد. اصلاً ابهت آمریکا را در ذهن بچهها میشکاند. بچهها اوایل به شوخی و جدی روی موزاییکها بالا و پایین میپریدند به نشانه غیظشان از آمریکا. تعدادی هم اطراف مسجد به این کارها بدبین بودند ولی ما سوار کار بودیم و مسجد دست ما جوانها بود. جوانهای انقلابی طرفدار امام و جبهه بُرو که هر چند وقت یک نفرمان هم شهید میشد و دیگر کسی جرأت نمیکرد به ما مستقیماً چیزی بگوید.