امیر قصههای انقلاب
امیر قصههای انقلاب
آدمهای بزرگ تازه همان وقت که از بین ما میروند دیگر گمنام نیستند و آن وقت است که تازه مردم دفتر زندگیشان را ورق میزنند، از خاطرههای قدیمیشان میگویند و دفتر جدیدی برای آنها مینویسند. مرحوم امیرحسین فردی هم از همان آدمهایی است که بچههای مسجد جوادالائمه در سایه پدرانهگیهایش بزرگ شده و قد کشیدهاند و حالا که امیرخان قصهها رفته است، داستان امیر قصههای انقلاب نوشته میشود.
برگی از زندگی
امیرحسین فردی متولد سال ۱۳۲۸ در روستای قرهتپه اردبیل است. هفت ساله است که به تهران میآید. قبل از مدرسه خواندن و نوشتن را یاد میگیرد اما هیچ وقت با مدرسه کنار نمیآید و بعد از اخذ دیپلم درس را رها میکند. بعد سربازی برای کار به بانک صادرات میرود و زمانی که متوجه میشود که هشتاد درصد سهام بانک دست هژبر یزدانی است، استعفا میدهد. ورود او به مسجد جوادالائمه از سال 1353 آغاز روزهایی متفاوت در زندگی اوست بود و در کتابخانه همین مسجد بود که جلسات قصهخوانی را راه اندازی کرد...
ایدهها
هدایت کتابخانه خانگی به مسجد
بچههای مسجد جوادالائمه در بیست متری خیابان جی، در مسجد حلقه وصلی داشتند. آقای علیاکبری که در حال حاضر از همکاران فعلی حوزه هنری هستند در راهپله منزلشان، یک کتابخانه جمع و جور در ابعاد کلی سه الی چهار متر داشتند. ابتدا بچهها به عنوان کتابخانه آقادی در منزل ایشان کتاب به امانت میگرفتند. به مرور زمان کتابخانه مسجد جوادالائمه تشکیل شد. در واقع بچههای مسجد با هدایت امیرخان، کتابخانه را از راهپله منزل آقای علیاکبری به مسجد منتقل کردند.
کتابخانهای با شهرت کشوری
مرحوم فردی خود از مؤسسین کتابخانه مسجد جوادالائمه(ع) در سال ۱۳۵۳ و بنیانگذار جلسات قصهخوانی و نقد روزهای دوشنبه آن مسجد است. وی خودش درباره آن سالها میگوید: «با بچههای محل به این فکر افتادیم که در مسجد کتابخانهای تاسیس کنیم. امام جماعت مسجد مرحوم آقای «مطلبی» روحانی بسیار مهربانی بود که به ما در این کار خیلی کمک کرد. با کمک اهالی محل، کتابخانه شروع به کار کرد.
در نزدیکی مسجد، کانون پرورش فکری کودک و نوجوان بود که با امکانات زیادی که رژیم داشت؛ برنامههای جالبی برای بچهها ترتیب داده بود؛ با وجود این بچهها کمکم به جای اینکه جذب کانون شوند، به مسجد میآمدند". اقدامی که در آن مسجد انجام دادند، تأسیس کتابخانه مسجد جوادالائمه بود که شهرت کشوری پیدا کرد یعنی فردی روحیه تشکلسازی و گروهسازی داشت. بچههای کتابدوست و کتابخوان را کنار هم جمع میکرد.
راهاندازی تیم فوتبال برای بچههای مسجد
امیرحسین فردی شخصیت جامع و کاریزماتیکی بود و همه محله به او رجوع میکردند چه آنهایی که یک مقدار کوچکتر یا بزرگتر بودند شخصیت جامع او را پذیرفته بودند. چون علاقه زیادی به کار آموزش و تربیت داشتند، در کنار تیم بزرگسالان، اعضای جوانتر مسجد را هم اطراف خود جمع کرده بودند. انصافاً امیرخان، فوتبال خوبی بازی میکرد. فبک وسط و در کل طراح بود. شوتهای خیلی خوبی میزد و مغز متفکر تیم فوتبال ما بود. یعنی در آن رشته هم انصافاً سرآمد بودند.
آن تیم فوتبالی که سال 54 امیرآقا پایهریزی کردند، در حال حاضر که سی و پنج شش سال از آن تیم میگذرد، هنوز آن تیم فوتبال به قوت خود باقی است. امروز هم بچههای امیرخان و هم پسرانش عارف و آیلار عضو همان تیم فوتبال هستند. وقتی یک حرکت درست پایهریزی شده باشد، بعد از گذشت چهار دهه با همان اندیشه ادامه خواهد داشت.
نام مسجد برای تیم فوتبال
تیم فوتبال مسجد جوادالائمه با همین نام در مسابقات شرکت میکرد. تمامی تیمها با اسامی خاص خود نمایان بودند به عنوان مثال تیم بنفیکا، تیم رنگارنگ ولی در جدول مسابقات، تیم مسجد به عنوان «تیم مسجد جوادالائمه(ع)» شرکت میکرد. چهل سال پیش این اسم را روی تیم فوتبال گذاشتند و مسابقات هم که میرفتند چون نگاه ارزشی و فرهنگی و دینی بود، وقتی تیمها را معرفی میکردند همه دست میزدند، ولی وقتی میگفتند تیم فوتبال مسجد جوادالائمه(ع) صلوات میفرستادند.
فرمانده قرارگاه مسجد
اینها همه کارهای فرهنگی بود که امیرحسین فردی طراحی کرده بود و هدایت میکرد. خب همین باعث شد که هر کسی به جمع تیم فوتبال مسجد جوادالائمه میخواست اضافه شود حتماً باید میآمد مسجد، چون قرار مدارها در مسجد گذاشته میشد و هماهنگیها در مسجد بود. پس چون در مسجد بودند حتماً باید در نماز جماعت هم شرکت میکردند. این کارها را امیرفردی در جمع سی نفرة بچههای مسجد کرد. برای همین تیم فوتبال مسجد جوادالائمه حدود ده دوازده شهید تقدیم کرده و بالای پانزده شانزده نفر جانباز دارد. آن دوستانی هم که شهید یا جانباز نشدند عموماً از نیروهای خوشنام و فعال انقلاب اسلامی هستند.
پاتوقی برای کتابخوانی، ورزش و راهپیمائی
جوانهای کتابخوان باید ورزش هم میکردند، کوه میرفتند. امیرخان اردو هم میبردشان؛ که این اردوها و این کوهپیمایی و این ورزش، آثار و برکات بسیاری زیادی داشت. همین شد که ایام پیروزی انقلاب و بعد از انقلاب مسجد جوادالائمه بسیار فعال بود. بچههای مسجد زیرنظر امیرخان پنج تا پنج تا تقسیم میشدند و تظاهرات مردمی را سازماندهی میکردند.
اینها همه گروههای امیرفردی بودند که آنها را طراحی کرده بود. میرفتیم خیابانهای دور و بر میدان فتح کنونی نزدیک فرودگاه که آن موقع زمین جوانان بهش میگفتند؛ آنجا ساعت 2 بعدازظهر دور هم جمع میشدند. بعضیوقتها به هوای اینکه دارند نرمش میکنند، امیرحسین فردی از کتابهایی که خوانده بود برایشان نقل میکرد. درباره مسائل انقلاب گفتوگو میکردیم. هیچ ساواکیای نمیتوانست فکر کند که آنها الان ساعت 2 بعدازظهر زیر آفتاب سوزان، لباس ورزشی پوشیده و دارند خودشان را گرم میکنند ولی حرفهای انقلابی گفته میشود. بچهها درباره کتابهایی که خوانده بودند، صحبت میکردند. آنجا درس انقلابی یاد میگرفتند.
تشکیل حوزه هنری
امیرحسین فردی علاوه بر اینکه مربی و کاپیتان تیم بود، معلم و استاد اخلاق هم بود. همین روحیة معلمی ایشان باعث شد بچههایی که مستعد این کار هستند را در حوزههای مختلف جذب کند. تئاتر "گندمهای خونین" و "پیراهن عثمان" از جمله آثاری بود که با دیالوگی انقلابی توانسته بود فضای مسموم آن موقع را دگرگون سازد.
مرحوم فردی و دوستانشان، درست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سالهای 58 و 59 تشکیلات حوزه اندیشه و هنر اسلامی که نام اولیه آن گروه بود را شکل دادند و تعدادی از اعضای مسجد جوادالائمه در آن فعال بودند مثل فرجالله سلحشور، بهزاد بهزادپور و دیگر اعضای هنرمند مسلمان که به خصوص اعضای رشته گرافیک و نقاشی مثل حسن چلیپا و حسین خسروجردی در آن حضور داشتند. ساختمانی را در خیابان فلسطین شمالی فعلی بالاتر از بلوار کشاورز گرفته بودند. در زیرزمین آن ساختمان، تشکیلات اولیه حوزه هنری شکل گرفت.
شورای نویسندگان مسجد
روزهای دوشنبه بعضی از جوانهای کتابخانه که استعداد بیشتری داشتند، در مسجد جمع میشدند. گاهی پشتبام مسجد یا گوشهای مینشستند و کتابهایی که خوانده بودند را نقد میکردند. آقای فردی ایرادهایشان را میگرفت و هدایتشان میکرد. همین ایراد گرفتن و نقدها باعث شد که الان این افراد نویسندگان بزرگی شده باشند. مهرداد غفارزاده از آن افراد است، محمدناصری، نادری و.... بعد هم جنگ که شروع شد بخشی از این نیروها رفتند ولی این جلسات گاهی با دو نفر و سه نفر برگزار میشد. این تأکید امیرفردی بود که نباید تعطیل شود.
جشنواره حبیبالله غنیپور
مرحوم فردی متوجه بودند آن شورای نویسندگان مسجد که روزگاری جوان و نوجوان بودند مثل همیشه نخواهند توانست دورهم باشند بنابراین با راهاندازی جشنواره سالانه "شهید حبیبالله غنیپور" توانست آن جمع نویسندگان را دوباره دورهم جمع کند و جنبه گستردهتری به فعالیتهای ادبی مسجد بدهد. هنوز آن جریان قصهنویسی تعطیل نشده است و ادامه دارد. بعدها جریان جوان جدیدی وارد عرصه شدند که از همان حلقه بچههای مسجد هم شروع کردند و شکل گرفتند.
علیرضا متولی، مصطفی خرامان، فریدون علیزاده خلیلی که همگی از نویسندگان خوب فعلی ما هستند. اینها همه بچههای قصه نویس بودهاند که در همان جلسات قصهنویسی مسجد میآمدند و حضور داشتند. همه آن جمع تقریباً در حوزه هنری وارد شدند و به عنوان بچههای واحد قصه مجموعهای را شکل دادند و کار کردند باز هم سرنخ کلیه این اتصالات امیرخان بود. یعنی هر کدام از آنها حرف اولشان در کار قصه امیرخان بوده است.
سوره بچههای مسجد
مسجد جوادالائمه شاید جزء اولین مساجدی در سراسر جهان باشد که شروع به انتشار کتاب کرده است مجموعه کتابهای «سوره بچههای مسجد» از مسجد جوادالائمه بیرون آمده است. راهاندازی این اتفاق هم توسط امیرخان فردی شکل گرفت. شهید حبیب غنیپور یکی از بچههایی بود که مینوشت. شهید حسن جعفریلو که فرمانده عملیات لشگر عاشورا بود، از نویسندگان اولیه بچههای مسجد بوده. نبیالله بابائی هم آنجا مطلب مینوشت.
کتاب سوره بچههای مسجد در حوزه هنری به عنوان یک کار انتشاراتی شکل گرفت. آن وقت نام مبارک سوره را در آثار دیگر حوزه هم گذاشتند. به عنوان مثال سوره نمایشنامه، سوره فیلمنامه، سوره جُنگ هنری و.... نیت خیر و خوب تعدادی بچههای مسجدی هنرمند، عامل این اتفاقها بود. یکی از خیرات و برکات جدی امیرخان، پایهگذاری این حرفها بود.
اهم فعالیتها
انتشار سوره بچههای مسجد طی شش شماره از آبان 1358
راهاندازی جلسات داستان نویسی مسجد جواد الائمه از سال 1360
قبول مسئولیت سردبیری کیهان بچهها از سال 1361
راه اندازی کیهان علمی با همکاری استاد احمد بیرشک از سال 1368
راه اندازی جشنواره کتاب سال شهید حبیب الله غنی پور از سال 1375
راه اندازی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان در سال 1377
راه اندازی انجمن قلم ایران از سال 1378
مدیریت کارگاه قصه و رمان سازمان هنری تبلیغات اسلامی از سال 1381
اخذ نشان درجه یک هنری از وزارت ارشاد اسلامی در سال 1389
انتخاب به عنوان مدیریت دفتر آفرینش های ادبی حوزه هنری و سردبیری کیهان بچه ها1389
غروب
امیرحسین فردی بیشترین زمان عمر گرانقدرش را به تربیت شاگردانی پرداخت که امروزه هر یک سکاندار گوشه ای از فرهنگ این مرز و بوم هستند و بدین علت کمتر به نوشتن و طبع اثر پرداخت؛ رمان ها و کتاب هایی همچون "آشیانه در مه"، "سیاه چمن"، "اسماعیل"، "گرگ سال" و… از استاد به جا مانده که با ارائه قلمی پرتوان، نثری لطیف و پرمحتوا، نام وی را به عنوان "امیر ادبیات انقلاب" جاودان نموده است. در غروب روز پنجم اردیبهشت ماه ۱۳۹۲، به ناگهان قلب مهربانش از کار ایستاد و روح بی قرارش، به دیدار یاران شهیدش شتافت.
بخشی از پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی
"این هنرمند مؤمن و سختکوش، از پیشکسوتان در عرصهی فعالیتهای ادبی دوران انقلاب و از بنیانگذاران هستههای جوانان هنرمند انقلابی و در شمار برجستگانی بود که نهال پرطراوت هنر انقلاب را در برابر دشمنان عَنود و همراهان سستعنصر، با انگیزه و ایمان راسخ خویش پاسداری کردند و به شکوفایی و باروری امروز رساندند.رحمت خدا بر او و بر تلاش صادقانهاش". 7/2/ 1392