عنوان ایده

خواستیم کمک حال نیازمندان باشیم
بانوان مسجد معراج امروز کمک حال نیازمندان شده‌اند؛ از وقتی همسایه‌ها آستین‌ها را بالازدند تا دیوارهای مسجد محله کوهک را بالا ببرند، بانوان این مسجد هم دل‌ها را بهم گره زدند و اولین قدم‌ها را برای تشکیل خیریه مسجد برداشتند. یکی خانه‌اش را به محل جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای تهیه جهیزیه نوعروسان کم‌بضاعت تبدیل کرد و دیگری هم برای شناسایی خانواده‌های نیازمند آستین‌هایش را بالا زد.
قصه جذاب این بانوان خیر و نیکوکار را که آوازه دل‌های مهربان‌شان تا روستاهای شمال کشور پیچیده است با هم می‌خوانیم:
حق همسایگی مسجد(بانو سعادتی)
اوایل پیروزی انقلاب اسلامی اما مسجد نداشتیم. یک چادر بزرگ در نزدیکی زمین مسجد نصب شده بود و اهالی آنجا نماز می‌خواندند. وقتی اعلام شد که ساخت مسجد آغاز می‌شود، همسرم گفت: همسایه مسجد هستیم و برای مشارکت در ساخت آن مسئولیت داریم. همین شد که تا پایان ساخت مسجد که چند سالی هم زمان برد، تمام آب و برق مسجد را به عهده گرفت و این مسجد با همیاری ساکنان قدیمی محله دیوارهایش بالا رفته است.
سوغاتی همسایه‌ها(بانو حسینی)
دوران کودکی‌ام در یکی از روستاهای شهرستان گلپایگان گذشت. شغل بیشتر مردم روستا کشاورزی بود اما با این وجود همسایه‌هایی داشتیم که گاهی به نان شب هم محتاج بودند. یادم است مادرم هر وقت تنور گوشه حیاط را برای پخت نان روشن می‌کرد، سهم همسایه‌هایی که می‌دانست نیاز به کمک دارند، همان اول بر می‌داشت.
نان‌ها که آماده می‌شد، گوشه چادرش را می‌گرفتم و همراهش راهی می‌شدم. می‌گفت: این سوغاتی‌ها را به فلان همسایه بده. همیشه همین حرف را به من می‌زد، چون نمی‌خواست حتی دخترش که همبازی بچه‌های آنهاست، از نیاز همسایه باخبر شود.
شناسایی خانواده‌های نیازمند(بانو حسینی)
جنگ که تمام شد، با بانوان مسجد تصمیم گرفتیم، برای کمک به نیازمندان‌کاری انجام دهیم. اول از همه با کمک همسایه‌ها، خانواده‌های نیازمند محله و نقاط حاشیه شهر مثل ورامین و قرچک را شناسایی کردیم. بعدها در سفری که به گیلان داشتیم متوجه شدیم روستاهای شمال مردمان فقیری دارد. لذا برای آنجا هم برنامه‌ریزی کردیم.
جمع‌آوری کمک‌های مردمی در مسجد(بانو حسینی)
ماه رمضان 25 سال پیش برای رساندن کمک‌های اهالی به چند خانواده نیازمند، به یکی از مناطق حاشیه شهر رفته بودیم. دختر و پسر خردسالی را نشان‌مان دادند که پدر و مادر نداشتند و با کمک همسایه‌ها در مدرسه بزرگ شده بودند. موضوع را در مسجد محله اعلام کردیم، خیلی‌ها‌ بانی شدند. هزینه تحصیل‌شان جور شد. بعدها جهیزیه آن دختر را هم همسایه‌ها و خیّران تهیه کردند و حالا با دنیا آمدن فرزندش، بازهم کمک حالش هستند.
از نوزادی تا روزهای شیرین ازدواج(بانو موسوی)
بعد از نماز مغرب بود. گوشه حیاط مسجد، صدای گریه نوزادی را شنیدیم که رهایش کرده بودند. خانم حسینی اول از همه برای نگهداری نوزاد پیشقدم شد. چند شبی خانم‌ها از آن نوزاد نگهداری کردند، تا اینکه تصمیم گرفتیم با پیشنهاد امام جماعت وقت مسجد، نوزاد را به یکی از خانواده‌های مورد اعتماد بدهیم. حالا بیش از 30 سال از آن روز گذشته و با همکاری خانم‌های مسجد در حال تأمین هزینه‌های ازدواجش هستیم.
لبخند بچه‌ها بهترین هدیه ما(بانو صابونچی)
همراه جمعی از بانوان به اسلامشهر رفته بودیم که اهالی ما را از وضعیت یکی از مدارس آن منطقه باخبر کردند. 400 دانش‌آموز بی‌بضاعت که حتی لباس گرم مناسب به تن نداشتند و آثار سوء‌تغذیه بر چهره آنها دیده می‌شد. موضوع را در مسجد مطرح کردیم، همه برای کمک بسیج شدند. چند گوسفند قربانی کردند، یکی مأمور جمع‌آوری لباس‌های گرم شد و جمعی از بانوان هم مواد غذایی تهیه شده را بسته‌بندی و آماده کردند. وقتی کمک‌ها را در مدرسه توزیع می‌کردیم، دیدن چهره‌های خندان بچه‌ها بهترین هدیه برای ما بود.

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.