عنوان ایده

دفاع از حجاب در همهمه‌ الله اکبر
دفاع از حجاب در همهمه‌ الله اکبر
از دوران کودکی تا روزهای میانسالی، همه او را ابتدا به نام فرزند شهید محراب شناخته‌اند. اما اگر از مردم محله‌های شرق تهران بپرسی، آیت‌الله حسین اشرفی اصفهانی را بیش از هر چیز، به عدالت، کمک به نیازمندان و اهتمام به معروف حجاب می‌شناسند.
در آستانه سالروز واقعه کشف حجاب رضاخانی، به روایت تلاش‌ها و مجاهدت‌های 28 ساله ایشان در جایگاه امام جماعت و سنگر مسجد می‌پردازیم که توانست از معروف حجاب در آغاز این واقعه ننگین دفاع نماید:
شرح حالی کوتاه
۸ ساله بودم که به همراه پدرم از خمینی‌شهر اصفهان به قم رفتیم و در حجره کوچکی در حوزه علمیه ساکن شدیم. مرحوم شهید اشرفی‌اصفهانی ۲۵ سال در قم و در‌‌ همان حجره کوچک زندگی کرد در حالی‌که دیگر اعضای خانواده ما در اصفهان سکونت داشتند. از آنجایی که شهید محراب با علما و بزرگان آن زمان حوزه علمیه ارتباط داشت، من هم از‌‌ همان زمان کودکی با بسیاری از آن بزرگواران از نزدیک آشنا و خاطرات بسیاری به‌ویژه از حضرت امام خمینی(ره) که از هم‌درسان پدرم بودند، در ذهنم دارم و من در چنین فضایی با آموزش‌ها و تربیت مستقیم پدرم رشد کردم.
آغاز فعالیت انقلابی در جایگاه امام جماعت
وقتی مرحوم پدرم با حکم آیت‌الله‌العظمی بروجردی به کرمانشاه رفت و حوزه علمیه آیت‌الله‌العظمی بروجردی را در آن شهر تأسیس کرد، من هم به تهران مهاجرت کردم و در ایام پیروزی انقلاب اسلامی به‌عنوان امام جماعت مسجد سادات پیروزی در این منطقه از تهران فعالیت انقلابی‌ام را آغاز کردم.
آن روز‌ها داشتن رساله امام(ره) از دید رژیم طاغوت جرم بزرگی به‌حساب می‌آمد، اما من و دیگر اهالی محله شب‌ها می‌نشستیم و تصویر آیات عظام قم را روی جلد رساله امام می‌چسباندیم و از این طریق رساله ایشان را در میان جوان‌های محله توزیع می‌کردیم.
دفاع از حجاب در همهمه‌ی الله اکبر
خوب به یادم دارم ماه رمضان بود که در یکی از منبر‌هایم درباره موضوع کشف حجاب توسط رضاخان و ادامه همین کار در حکومت محمدرضا و تلاش‌های این خانواده در نابودی فرهنگ حجاب در کشور صحبت کردم که آن شب فضای مسجد شهر کوچک خمینی‌شهر از صدای الله‌اکبر گفتن‌های مردم در میان سخنرانی‌ام، پرشده بود.
وقتی خبر به گوش کارکنان رژیم رسید، نزدیک اذان صبح بود که چند نفر از مأموران در مقابل مسجد، من را دستگیر و به ژاندارمری اصفهان منتقل کردند. وقت نماز ظهر زمانی که این خبر در شهر پیچید، حدود۱۰۰ نفر از بانوان خمینی‌شهر، درحالی‌که چادرهای روی سرشان را گل گرفته بودند با زبان روزه به سمت اصفهان و ساختمان ژاندارمری حرکت کردند. ۳ روز بعد وقتی اجتماع مردم خمینی‌شهر در مقابل ژاندارمری طولانی شد، با قید ممنوع‌المنبر شدن آزادم کردند تا به همراه مردم به خمینی‌شهر برگردم.
طبقه‌ بالای مسجد برای کمک به نیازمندان
به یاد دارم پس از ۱۰ سال که به‌عنوان امام جماعت مسجد سادات در روزهای پیروزی انقلاب و دفاع مقدس فعالیت می‌کردم، روزی به همراه آیت‌الله جلالی خمینی که آن زمان مسئول امور مساجد تهران بود، خدمت حضرت امام(ره) رسیدیم. وقتی آیت‌الله جلالی خمینی با توجه به وضعیت نابسامان اقتصادی و فرهنگی آن روزهای منطقه من را به‌عنوان امام جماعت مسجد سیدالشهدا(ع) برای اداره و ساماندهی امور پیشنهاد کرد، حضرت امام(ره) هم با حکمی مسئولیت اداره مسجد را برعهده من قرار دادند.
وقتی با حکم ایشان به مسجد سیدالشهدا(ع) آمدم، یکی از مهم‌ترین مشکلات آن زمان در این منطقه وضعیت اقتصادی بسیاری از خانواده‌ها بود، تصمیم گرفتم از‌‌ همان روزهای نخست، برای حل آن چاره‌ای بیندیشم. لذا طبقه بالای مسجد را به محلی برای رفع نیاز آنها تبدیل کرده و با کمک خیّران منطقه و دیگر نقاط شهر، سبدهای کالا و ارزاق تهیه کردیم.
اهدای چادر رایگان برای ترویج حجاب
یکی از مشکلاتی که آن سال‌ها در محله وجود داشت، مسئله بدحجابی بود. موضوعی که باز هم با کمک جوان‌ها و ریش‌سفیدان محله سعی کردیم راه‌حلی برایش پیدا کنیم. بار‌ها در مسجد به جوان‌ها و بزرگ‌ترها اهمیت این امر واجب را گوشزد می‌کردم و البته شرایط آن را هم برایشان بازگو می‌کردم. از آنجایی که در بسیاری از موارد بدحجابی برخی از خانم‌ها نتیجه کم‌اطلاعی‌شان از موضوعات شرعی بود، تصمیم گرفتیم اگر آنها فرصتی برای حضور در مسجد ندارند، ما به‌عنوان متولیان امور فرهنگی در محله، خودمان نزدشان رفته و به مسائل و احتیاجات فرهنگی‌شان رسیدگی کنیم.
دلجویی از خانواده‌ها زمینه رفع مشکلات حجاب
در همین دید و بازدیدها متوجه شدیم، گاهی رفع مشکلات مالی برخی از این خانواده‌ها باعث می‌شد که آنها هم نسبت به رعایت حدود حجاب آن‌هم به‌صورت خودخواسته راغب‌تر شوند. به یاد دارم در همین نزدیکی مسجد ما خانواده‌ای زندگی می‌کرد که دخترانش توجهی به حجاب نداشتند، وقتی یکی از جوان‌ها این موضوع را به اطلاعم رساند، به او گفتم بهتر است به‌جای آنکه این موضوع شما را خشمگین کند، شرایط آن خانواده را بررسی کنید.
وقتی به منزلشان رفتیم، نخستین چیزی که توجه‌مان را جلب کرد فقر شدید مالی بود. ضمن اینکه هیچ‌کدام از دختران آن خانواده هم تحصیلات چندانی نداشتند. پدر خانواده هم از فقر نگذاشته بود هزینه‌های تحصیل دخترانش را تأمین کند. همانجا با کمک خیّران محله بسیاری از احتیاجاتشان را رفع کردیم. وقتی آنها این توجه و مهربانی دیدند، نه تنها در حجابشان تجدیدنظر کردند، بلکه بعد‌ها از کسانی شدند که در صف نمازجماعت مسجد حضور فعال داشتند.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.