مکبری که وزیر شعار امام شد!
مکبری که وزیر شعار امام شد!
یکی از ابعاد مهم انقلاب اسلامی، نمایان کردن داشتهها و استعدادهای درونی فرزندان ملت بود، جوانانی که تا قبل از انقلاب ناشناخته بودند و کسی از توانایی آنها خبر نداشت، حالا در سایه انقلاب و محبت پدرانه امام خمینی(ره)، همچون هزاران دستی بودند که سفره انقلاب را در کوچهها و خیابانهای کشور پهن کردند.
یکی از این جوانان شایسته که خورشید وجودش در سال 1313 در تهران منور شد، مرحوم محمود مرتضاییفر است که از مکبری مسجد محله شروع کرد و رسید آنجایی که امام او را وزیرشعار و بلال انقلاب نامیدند. قصه زندگانی و فعالیتهای این استاد گرانقدر را بر اساس گفتگوهای بجامانده از ایشان دنبال میکنیم:
از نوجوانی به قرائت قرآن و مکبری علاقه داشتم
از نوجوانی به این کار علاقه داشتم و در مدرسه هم همیشه مرا برای خواندن قرآن انتخاب میکردند. بعدها زیر نظر آقای شریفی با تجوید و قرائت قرآن آشنا شدم. هنگامی که کلاس چهارم بودم به خاطر علاقه و استعدادم، مسئولان مدرسه مرا برای قرائت قرآن در صف انتخاب کردند. قرائت قرآن را نزد آقای شریفی آموختم.
آقا محمود، بلال زمانه ماست!
مغازه من در دهه 30، نزدیک مسجد هدایت بود و برای شرکت در نماز جماعت به آنجا میرفتم. به حضرت آیتالله طالقانی بسیار علاقه داشتم و از ایشان خواستم گفتند اذان، اعلام برنامهها، دعای پس از نماز را به عهده بگیرم. ایشان هم مرا بسیار مورد لطف و عنایت قرار میدادند.
یادم هست یک بار که اذان میدادم، پیرمردی پیش آمد و شانه مرا بوسید و خطاب به مرحوم طالقانی گفت: «آقا محمود، بلال زمانه ماست.» آقای طالقانی لبخندی زدند و گفتند: «بلال سیاه چرده بود، آقا محمود ما، سفید و خوب چهره است.» من در پاسخ گفتم: «آقا! فرق من با بلال این است که او چهرهاش سیاه بود و قلبش سفید و من بر عکس هستم!»
واحد تبلیغات برای استقبال از امام(ره)
در تهران کمیتهای تشکیل شد به نام کمیته استقبال از امام، این کمیته سه واحد داشت: 1) تدارکات 2) انتظامات و3) تبلیغات. با توجه به اینکه دوستان سابقه مرا در کارهای تبلیغاتی داشتند، ما را به واحد تبلیغات دعوت کردند. واحد تبلیغات کارهای مختلفی داشت. از جمله نوشتن پلاکارد و پوستر برای سراسر مملکت، تکثیر نوار و پیامهای امام که صادر میفرمودند و کارهایی هم در باره استقبال از امام داشتیم که یک واحد از تبلیغات در فرودگاه برای استقبال از امام مستقر بودند و مابقی در بهشتزهرا.
در حقیقت مسئولیت اداره مراسم بهشتزهرا را به عهده داشتیم و اولین روزی که امام را زیارت کردم، در بهشتزهرا بود که برایم واقعاً روز بسیار بزرگی بود. در آنجا باید این اجتماع عظیم بهوسیله شعار و غیره اداره میشد تا حضرت امام تشریف بیاورند. امام که به فرودگاه رسیدند، مرتب برای مردمی که در بهشتزهرا حضور داشتند گزارش میشد، مثلاً هماکنون امام در چه نقطهای تشریف دارند و از چه نقطهای حرکت کردند.
اولین تکبیر در تایید بیانات امام خمینی
وقتی امام خطاب به دولت بختیار فرمودند: «من دولت تعیین میکنم، من توی دهن این دولت میزنم»، یکی از مهمانان که در کنار جایگاه نشسته بود، شروع کرد به دست زدن و من و همه مردم دست میزدیم. بعد دیدیم تا حالا در برنامههایمان دست زدن نبود، بلافاصله گفتم: «اللهاکبر» و از اینجا بود که تکبیر گفتن باب شد. چون قبلاً اگر گوینده مطلبی را میگفت و مورد توجه و تأیید مردم بود، مردم سه بار «صحیح است، صحیح است» میگفتند، ولی از آن به بعد مردم هر گاه میخواستند سخن ناطق و گویند را تأیید کنند، همان «اللهاکبر» میگفتند.
به برکت نفس گرم امام به من می گویند وزیر شعار!
آیتالله توسلی یک بار مرا دیدند و فرمودند آقای مرتضاییفر خبر داری وزیر شعار شدهای؟ با تعجب پرسیدم چطور؟ گفتند دیروز امام (ره) از حاج احمد آقا حال شما را پرسیدند که حاج احمد آقا فرمودند وزیر شعار را میفرمایید که امام خندیدند و از آنجا بود که این موضوع سراسری شد و به خاطر نفس گرم امام (ره)، بدون این که کسی تبلیغ کند، همه جا به من وزیر شعار میگویند.»
قرائت دعای وحدت در نماز جمعه
من تا قبل از اعلام رسمی اقامه نماز جمعه توسط حضرت آیتالله طالقانی از قضیه خبر نداشتم. صبح روز پنج مرداد به دانشگاه تهران رفتم تا هر کمکی که از دستم برمیآید انجام بدهم. بدیهی است که منافقین و لیبرالها علاقه نداشتند که من مکبر باشم، ولی آیتالله طالقانی فرموده بودند: «من محمود آقا را سالهاست میشناسم و میدانم که هیچ کس نمیتواند این مراسم را مثل او اداره کند».
اولین روز برگزاری نماز جمعه، در فاصله نماز جمعه و نماز عصر یادم آمد که پیامبر(ص) و اصحاب ایشان پس از فتح مکه، دعای وحدت خواندند و من هم فکر کردم با پیروزی انقلاب و برگزاری نماز جمعه خوب است که این دعا را بخوانیم. از آن پس این دعا در نماز جمعههای سراسر کشور خوانده میشد. پس از رحلت آن بزرگوار، در کنار آرامگاه ایشان هم دعای وحدت را خواندم و جمعیت با من تکرارکردند.
ارتباط قوی با امام خامنه ای از طریق نمازهای جمعه
ارتباط ما با حضرت آقا از طریق محافلی که تشکیل میشدند و انقلابیون حضور داشتند، ادامه داشت. مرحوم مرحوم آیتالله طالقانی، شهید باهنر، شهید رجایی ،آقای بادامچیان، و... نیز به این جلسات میآمدند و برخی از آنها سخنرانی هم داشتند. پس از آن تا مدتی ارتباط بنده با حضرت آقا قطع بود تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی که ایشان از سوی امام به امامت نماز جمعه منصوب شدند و این ارتباط مستحکمتر و نزدیکتر شد.
شعارهایی که انتخاب می کردم به مناسبت مسائل روز بود!
تجربه اداره برنامه را از سالها قبل داشتم و حتی یک بار هم نشد که آقا از من ایراد بگیرند. شعارهایی که تهیه میکردم، به مناسبت مسائل روز بود و آقا خیلی حمایت میکردند و خوششان میآمد. حتی گاهی شعارهایی که قبل از ایراد خطبههای ایشان میدادم، انگیزهای میشد که ایشان درخلال خطبه مطالب دیگری را هم بفرمایند. این شعارها گاهی بسیار تأثیر داشتند و ایشان روی همان مضمون صحبت میکردند.
آقادرباره شعارهای نمازجمعه با من صحبت میفرمودند، چون اغلب شعارها را خودم میساختم. صحبتها و شعارهایی که در نماز جمعه مطرح میشدند حالت رسمی دارد و چه دوستان چه دشمنان پیامهای لازم را از خلال آنها دریافت میکنند، یعنی در واقع نوعی بیانیه رسمی برای نظام، منتهی ازنوع شفاهی آن است. گاهی اوقات شعارهایی می نوشتم که دوستان میگفتند ممکن است ایجاد مسئله کند. بعد از این که آقا تشریف می آوردند، شعارها را با ایشان مطرح میکردم و ایشان میگفتند خوب است ودوستان هم دیگر چیزی نمیگفتند.
به فضل پروردگار همه جا افتخاری شرکت کردم
در پایان آرزویم این است با همه وجود به انقلاب کمک معنوی کنم. آرزویم این است که سلامتیام را به دست بیاورم و حتی یک بار دیگر هم شده در نماز جمعه، عید فطر یا مراسم دیگر حضور پیدا کنم و دعا بخوانم و شعار بدهم. در طول این 30 سال به فضل پروردگار از این جنبه حتی یک ریال کمک مادی نگرفتهام، یعنی نیاز نبوده است که بگیرم. همه جا به فضل پروردگار به صورت افتخاری شرکت میکردم، مخصوصاً اوایل انقلاب و دوره جنگ در اغلب مراسم از من دعوت میشد که بروم و برنامه را اداره کنم.